363 -
شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۵۳ ب.ظ
هیچی به ذهنم نمیاد بنویسم! این چند جمله رو هم زوری نوشتم. تا میخواستم یه چیزی بنویسم ذهنم به سمت سعید منحرف میشد... در موردش هر چی به ذهنم میاد مینویسم، ولی برای خودم...
سعید یه وبلاگ داره که تا دو هفته پیش دقیقا چنین روزی آخرین پست رو خودش گذاشته.. الان یکی پسوردش رو پیدا کرده و داره ادامه میده، عکسهاش رو میگذاره، عکس تصادفش، عکس ماشینش که به جز یه پاره آهن چیزی ازش نمونده، عکس بچه ش...
خدا صبر بده به خونوادش و آرامش بده به خودش...
- ۹۲/۰۸/۰۴