گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

زن را چه به ...!

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۳۰ ق.ظ

یه ایمیل برام اومده بود، متنش رو گذاشتم همه بخونیم!

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند...

تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم!

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالاً فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد...

تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم!

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم  روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد...

تقصیر خودم بود باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم!

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و من هستم...

تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم!

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم.

تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم!

راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد، راه می دهم. نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است. “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها”. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود. تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم و مدام باید مواظب ماشینهایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم. موقع رسیدن خسته هستم، اعصابم به کلی به هم ریخته است.

تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن!!!

  • فریba

نظرات  (۴)

اول
بعد از چند دقیقه و حفظ خونسردی : اگه خانم ها بخوان به این چیزا توجه کنن باید بشینن گوشه خونه تکونم نخورن ! متاسفانه باید با این شرایط کنار اومد ولی نباید کم آورد و عقب نشینی کرد اینقدر باید ادامه داد و ندیده و نشنیده گرفتشون تا خودشون به در اجتماع بودن زن عادت کنن و از رو برن.والا

پاسخ:
پاسخ:
اول اینکه خونسردی خودت رو همینطور حفظ کن!
بعدش اینکه خب آره! کلا که نمیشه به این چیزا اهمیت داد، ولی میدونی، خسته میشی از دیدن این برخوردا و این رفتارا! از اینکه چنین دیدی بهت دارند و همه جوره و تحت هر شرایطی در ناامنی به سر میبری خسته میشی!
از اینکه میبینی بیشتر از اینکه انسان باشی، برای خیلی از ذکور حکم یک .....
ولش کن!

دهه باید جفت پا بزنی تو دهن این مردا
پاسخ:
پاسخ:
باشه میزنیم! آروم باش تو!
عزیزم باید بدونی که ما یه کشور جهان سومی هستبم وتا آدمهای اطرافمون (بعضی زنها بدتر مردان) بیان بووویی از تمدن ببرن به عمر ما قد نمیده !!!
حالا هی بگو خارج بریم چی کار !!!!!
به راهت ادامه بده...
اگر قرار باشد بایستی و به طرف هر سگی که واق واق میکند سنگ پرتاب کنی هرگز به مقصد نمیرسی!

پاسخ:
پاسخ:
این جمله ت به اون پستی که در رابطه با استعفام میخوام بذارم هم مربوط میشه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند