گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

532 - آنچه گذشت!

جمعه, ۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ب.ظ

همونطور که گفتم،

من روز سه شنبه یه عمل جراحی رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و از این بابت خدا رو شاکرم. البته نتیجه عمل فعلا از این جهت موفقیت امیزه که من بهوش اومدم و حالم خوبه و الان هم خونه هستم! حالا باید هفته بعد برم دکترم من رو ببینه و بخیه و پانسمان و اینا رو باز کنه ببینیم چی میگه.

من خیلی از این عمل میترسیدم. تمام ترسم از این بود که بهوش نیام! برای همین در حد توانم مقدمات لازم رو برای این اتفاق چیده بودم. مهمترینش هم این بود که به دوستام سپرده بودم اگر اتفاقی برای من افتاد چیکار کنن!

من سه شنبه صبح ساعت هشت و نیم با پای خودم وارد اتاق عمل شدم و روی اون تختی که بالای سرش یه عالمه چراغه دراز کشیدم. همه جا سبز بود و منم کاور آبی تنم بود. چهار تا تکنسین و پرستار میومدن بالای سر من و میرفتن. یکی علائم حیاتی رو کنترل میکرد اون یکی باهام حرف میزد و سوابق بیماری رو میپرسید و یکی دیگه در حالیکه با من و بقیه خوش و بش میکرد داشت به من یه سرم وصل میکرد و نفر اخری هم منتظر بود اینا کارشون تموم بشه تا من رو بیهوش کنه. منم یه جمله در میون میپرسیدم دکترم اومده؟؟ میگین بیاد؟؟ میخوام باهاش حرف بزنم!! میشه دکترم رو ببینم قبل عمل؟؟ اونام میگفتن بله خانومم چرا که نه! حتما! چشم!  ولی من دکتر ندیده از هوش رفتم!! چقدر هم زود!! شاید کمتر از چند ثانیه.

دیگه هیچی یادم نیست تا وقتی چشمام رو باز کردم و چهره های اشنا ولی تار رو اطرافم میدیدم. فقط این جمله رو تکرار میکردم که الان ساعت چنده و سعی میکردم حساب کنم که من چند ساعت تو اتاق عمل بودم!!!

وقتی ترس از بهوش نیومدن تمام شد و من خیلی راحت بهوش اومدم. یه ترس دیگه سراغم اومد و اون هم خونریزی های مداوم داخلی و گلاب به روتون خون بالااوردن بود که من متنفر بودم از این اتفاق چون تو بیمارستان زیاد دیده بودم و میدونستم اصلا حالت خوشی برای بیمار و برای اطرافیانش و برای پرسنل اونجا نداره!! ولی خب این مرحله رو هم بدون هیچ حالت بدی پشت سر گذاشتم و حال عمومیم خیلی زودتر و بهتر از اون چیزی که انتظارش رو داشتم و داشتند بهبود پیدا کرد و باعث شد که من سال تحویل رو بتونم خونه باشم!

ولی بیشتر از این توان ندارم.

تا همینجاش هم شاهکار کردم!

بقیه ش بمونه برای روزهای اینده.

شب خوش!

 

  • فریba

نظرات  (۱)

سوسول !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند