565- اگر در بند در ماند... در ماند!!
همسایه طبقه همکف ما آخر شبها در اصلی ساختمون رو قفل میکنه.
کم پیش میاد هم خونه ای های من اولین کسی باشن که از خونه میرن بیرون برای همین با در قفل شده هیچوقت مواجه نشدن.
امروز اولین روزی بود که هم خونه ای اولین کسی بود که از ساختمان خارج میشد، داشته باشید شرح ماجرا رو:
البته قبلش دو نکته اصلی رو توضیح بدم:
اول اینکه این هم خونه ای ما فوق العااااده آدم استرسی ایه از اونا که اگه اتفاقی بیفته ممکنه سکته کنه از نگرانی!!!!
دوم هم اینکه من تو این خونه حکم مرد خونه رو دارم که تو تمام مشکلاتی که تو خونه پیش میاد باید در جریان قرار بگیره، به فکر راه حل باشه، تصمیم گیری کنه، برای حلش اقدام کنه و یه جورایی اون دو نفر بهش متکی هستن خصوصاااا شخص مذکور در فوق!!!
و اما ادامه ماجرا:
من کااااملا خواب بودم یهو دیدم یکی عین جن بو داده و با اسسسترررررسسسس فراااااااووووون در حالیکه اصلا نمیتونست خودش رو کنترل کنه و انگار نه انگار که دو موجود زنده اینجا خوابن واستاده بالای سر من و میگه: فریبا فریبا در خونه باز نمیشه، قفل شده، هر کاری میکنم باز نمیشه، چیکار کنم؟ چجوری برم بیرون؟ فریباااااا.....
من بیدار شدم و عین موش کور که دنبال عینکش میگرده دنبال موبایلم میگشتم ببینم ساعت چنده!! میدونم ربطی نداره ولی خب عادته دیگه صبح که بیدار میشم اولین کاری که میکنم ساعت رو نگاه میکنم!
بعد یه نگاهی به هم خونه ای کردم چهره ای فوق العاده پریشان و رنگ پریده ش من رو واداشت که از زیر پتو بیام بیرون و بپرسم چی شده؟
با همون لحن سراسر استرس و نگرانی: در خونه باز نمیشه، قفل شده، هر کار میکنم ....
من نذاشتم حرفش تموم بشه گفتم: مگه میشه؟ یذره گیر داره ور میرفتی بهش.
هم خونه: خیلی بهش ور رفتم باز نمیشه حالا چیکار کنم ...
من: داشتم به این فکر میکردم که یعنی هم خونه ای الان توقع داره من پاشم سه طبقه برم پائین در رو براش باز کنم!؟؟؟
کلیدم رو برداشتم و یه چادر انداختم سرم و یه دمپایی سر پام و تپ تپ تپ تپ پله ها رو رفتیم پائین. کلید انداختم اول به سمت راست چرخوندم دیدم باز نمیشه! یکم زور زدم دیدم نه گیر داره!! یکم فشار دادم در رو دوباره کلید انداختم دیدم باز نمیشه! یذره فکر کردم گفتم خب ما از اونور میخوایم بیایم تو کلید رو در جهت عقربه های ساعت میچرخونیم پس الان باید خلاف عقربه ها بچرخونیم. لذا اینبار از سمت چپ کلید رو چرخوندم در خیلی راااااحت باز شد!
دیدم هم خونه ای برگشت گفت: ای وااای بااااااز شدددد؟؟؟ من اصلا از این طرف کلید رو نچرخوندم!! همش داشتم زورم رو از اینور میزدم...! مرسی فریبا جون ببخشید....
هم خونه وقتی در باز شد:
من:
کلید سازان و قفل سازان عالم:
پی نوشت:
1. یعنی هر عقل سلیمی بخواد هر جا در رو باز کنه مسلما کلید رو در هر دو جهت میچرخونه!!!!!
2.هم خونه ای های بنده هر دوشون رشته شون مهندسی ".... " (نمیگم رشتشون چیه چون ممکنه ترور بشم) هست! و من رو خفه کردند از بس مهندس مهندس و نخبه نخبه کردند!
- ۹۳/۰۲/۰۲
دیگه از غیبت ما نگران نمیشییعنی......
ببین فدات شم اگه مملکت ما نخبه استخدام میکرد که الان وضعیت ما این نبوووود!!!!!!
تووو کجا دیدی که سواد طرف رو به اعتقاداتش ارجحیت بدن!
اون هم اتاقیات یا کاسه لیس بودن یا چشم قربان گووو! وگرنه هم رشته ای هاشون رو سراغ دارم بیکار !!! والا!!!!!! از تو بعید بود!!!!!