گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۴۳ مطلب با موضوع «من میگم...» ثبت شده است

گفتند ماه رمضان ماه مهمانی خداست! 

درسته؟

آیا این وسط کسی از فریبا یا خونه فریبا هم اسمی برده؟ 

اصن اون موقع فریبا خونه داشت؟؟

خب چرا همه تو ماه رمضون میان خونه ما مهمونی!؟؟؟ 

ای بااااابااااا

بذارید این زوج جوون یه چند روز تنها باشند!!! 

 

پی نوشت:

من خودم شخصا خیلی "مهمونی برو"  و "مهمون بیا دوست" هستم!!!! (اصطلاحات رو داشتید!!)

ولی از اینکه یه جایی برم حس مهمون داشته باشم و راحت نباشم و کسی بیاد خونمون و فکر کنه واقعا مهمونه اصلاااااااا خوشم نمیاد.

به نظر من آدم وقتی میره مهمونی برای اینکه بهش خوش بگذره باید اونقدر راحت باشه که تشنه ش شد بره خودش آب برداره، گشنه ش شد بره نیمرو بزنه یا یه چیزی از تو یخچال برداره بخوره و لازم نباشه هفت مدل خورشت بچینن، خسته بود همون وسط خونه دراز بکشه (رو تخت صاحب خونه نه هاااا همون گوشه حال یه بالشت بندازه بخوابه !!!!)، ظرفا کثیف بود بشوره، کمک کنه غذا درست کنن و ... 

و متقابلا هم کسی اومد خونه خودم مهمونی هم باید همینطوری باشه!! 

خب نمیشه که یکی بیاد یه هفته خونه ادم بمونه و تو خسته و کوفته از سرکار برگردی بعد به جای اینکه به این فکر کنی که الان میری خونه استراحت میکنی و یه چای دم میکنی و دو قطعه سه تار میزنی و یا کارای عقب مونده رو انجام بدی، به این فکر کنی که ای داد شام چی درست کنم؟؟ میوه داریم خونه؟؟ نون داریم مهمون فردا صبونه بخوره؟؟ نکنه پنیر تموم شده؟؟ خونه تمیزه؟؟ و ... 

 

نه دروغ میگم؟؟

 

  • فریba
آورده اند که:

کسانی که به وبلاگ آدم مداوم سر میزنند و خاموش خاموش میخوانند و کامنتی ثبت نمیکنند و ...

همانند کسانی هستند که نمک میخورند و نمکدان میشکنند!

بعله!

 

  • فریba

.....

چشام رو بستم و تو ذهنم همه ادمهای خوب و بد زندگیم رو تو ذهنم اوردم...

یک لحظه یک مستند تلخی برای خودم ساختم از روزای بدی که با این ادمها داشتم...

و تصمیم گرفتم فراموششون کنم... تصمیم گرفتم بهشون فکر نکنم... به خدا گفتم خدایا من بخشیدمشون ... تو هم به یمن این ماه عزیز بگذر از همه گناهای کوچیک و بزرگمون...

بعدش حس کردم یک بار سنگینی از دوشم برداشته شده! حس کردم قلبم بااااز شده و پذیرایی خوبی های ادمهای جدید ...

پذیرایی مهربونی ها و خاطرات شیرین...

و من تونستم راحت نفس بکشم!

...

...

اما ... همه چی به این راحتی نبود... 

 

 

این پست ادامه دارد... 

 

  • فریba

همیشه از ماه رمضان از ماه عفو و بخشش الهی یاد میشه،
ماهی که میگن تا میتونی به خدا بگو غلط کردم!!! و ازش بخواه که گناهانت رو ببخشه.. خدا هم مهربون، بنده دوست، با گذشت، نمیتونه بگه نه که!! میبخشه همه رو و فراموش میکنه و بهت فرصت دوباره میده! البته خدا فقط میتونه از سهم خودش ببخشه! و با اینکه بزرگترین قدرت رو در دست داره ولی به سهم بقیه کاری نداره و میگه اول برو حق الناس رو به جا بیار و از بنده ها طلب بخشش کن، اگر اونا بخشیدن، دیگه من این وسط چیکارم!!!
چه خوبه که ما ادمها هم تو این ماه، حداقل تو این ماه، ببخشیم.. همه چی رو!! تا جائی که میتونیم، تا جائی که قدرت داریم، تا جائی که در توانمون هست از هر لحاظ، مادی و معنوی. رسم قشنگیه که تو این ماه خیلی از زندانی ها رو آزاد میکنن، خیلی ها تخفیف در مجازات میگیرن، خیلی ها میان گل ریزون میگیرن برای ازادی زندانیان مالی و ....
دیشب داشتم به این فکر میکردم، خدا که اینقد راحت از همه گناهان و اشتباهات ما میگذره و به ما فرصت میده که جبران کنیم، خدا که حقشه نبخشه!!! حقشه بگه اون وقتی که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود؟؟ که حالا اومدی التماس میکنی منو ببخش منو ببخش؟ خدا که حق داره اگه پشت کنه به خیلی هامون و بگه دیدار به قیامت... خدا که خیلی راحت میتونه خفتمون کنه!!!!
ولی هیچ کدوم از اینکارا رو نمیکنه و صدبار اگر توبه شکستی باز هم با اغوش باز تو رو میپذیره...
مگه من از خدا بالاترم؟؟ چرا من نبخشم؟؟ چرا من نگذرم از همه؟ چرا روح خودم رو آزاد نکنم؟ چرا باید یه مدت طولانی ذهنم رو مشغول کنم به گذشت های دور و آدمهایی که اومدن و رفتن و یه رد و نشون تلخ تو زندگی من گذاشتند ... چرا من نگذرم و راحت نکنم خودم رو؟
.
.
.
این پست ادامه دارد...

  • فریba
یک سوال شرعی!

آیا خوردن رژلب، از مبطلات روزه می باشد!!!؟؟

 

 

  • فریba

عرضم به حضورتون که
جمعه جاتون خالی

با تور رفتیم دریاچه الیمالات تو مازندران 

قضیه این بود که پنج شنبه دوستان گرام تماس گرفتند که یه تور فردا داره میبره الیمالات میای؟ 

منم پایه، بله رو دادیم و تو مسیر کلاس سه تار، عطیه رو فرستادیم بره پول رو واریز کنه به حساب زهره جان (مدیر آژانس) و شب هم رفتیم منزل دوستان جهت هماهنگی بیشتر برای سفر. 

ساعت 4 از تهران راه افتادیم در حالیکه من ساعت 1 خوابیده بودم و ساعت 3 بیدار شده بودم، روز قبلش هم چون تمرین سه تارم رو خوب انجام نداده بودم مجبور شده بودم زود بیدار شم.

گفتم خب اشکالی نداره یکم تو اتوبوس میخوابیم.
یعنی به محضی که اتوبوس چند متری از تهران فاصله گرفت، آهنگ گذاشت با صدای بلند و دوپس دوپس و صدای دست و جیغ و هورررااای دوستان از انتهای اتوبوس و حرکات موزون، خواب که چه عرض کنم، هوش از سر ما برد!!!
این روند از آغاز سفر تا واپسین دقایق سفر ما رو همراهی کرد نمیدونم این بچه هایی که همش وسط بودند کمرشون نشکست احیانا اینقدر قر دادند!؟؟

ساعت 9 رسیدیم سواحل محمود آباد، قدم زدن کنار ساحل و غرق در آرامش دریای بی انتها و هیجان قایق موتوری تااا اون وسطهای دریا
بعد از ناهار رفتیم الیمالات.. کمی پیاده روی تا جنگل و چیدن تمشک و قدم زدن کنار دریاچه ارام و دید زدن بچه ها که رفته بودند قایق سواری ...

ساعت 1:30 به وقت تهران، ما خونه بودیم! خسته و کوفته و لهیده و کوبیده و ...

خیلی خوش گذشت.
جای همتون خالی.

پی نوشت:
یک تفریح ساده و معمولی.
مسئول تور اجازه داد که تو اتوبوس راحت باشی، بزنی برقصی بی حجاب باشی (البته ما هیچ کدوم از اینکارها رو نکردیم هاااا) آواز بخونی جیغ بزنی و ...

همه دلشون خوش بود اونطوری که دوست دارند، دارند تفریح میکنند. هر چند محدویت های بی دلیلی که همه جا جلوی بانوان قد علم میکنه نگذاشت که به ما خیلی خوش بگذره محدودیت های مثل ممنوعیت شنا و جت اسکی لب ساحل!

ولی باز خیلیا به همین ازادی محدود توی اتوبوس دلشون خوش بود!!!

و من دلم سوخت برای خودمون که به چه چیزایی دلمون باید خوش باشه!

 

  • فریba
با اتمام بازی ایران و آرژانتین، صفحه شخصی لیونل مصی مورد تهاجم ایرانیان قرار گرفت!!!

یه عده اومدن هر چی از دهن مبارکشون درومده نثار روح و روان این بنده خدا و خانواده ایشون بویژه خواهر و مادر و عمه ایشون کردند و در مقابل کسانی هم به دفاع برخواستند و موجی بوسه و لایک هست که جهت عذرخواهی به ایشون هدیه کردند!

ثبت بیش از 80 هزار کامنت!!!!!! رکوردیه برای خودش. 

واقعا چرا؟؟

هر چی فکر میکنم نمیدونم آخه یه آدم چقدر میتونه بی شعور و بی فرهنگ باشه!!!

من صِدام به مسی نمیرسه وگرنه میرفتم روی گلش رو میبوسیدم و میگفتم تو گذشت کن!! بخشش از بزرگانه!!

والا!

 آخه واقعا چرا!؟؟

 

پی نوشت:

صفحه مورد عنایت ایرانیان مسی در فیس بوک!

https://www.facebook.com/LeoMessi

 

  • فریba
(این پست رو با صدای بلند منتهی به داد و فریاد بخوانید!)

آهااای 

آقا 

آهاای

خانوووم 

آهای کارمند 

آهای عزیزی که پشت اون میز نشستی و یه شرح وظایفی برات تعریف شده!

آهای عزیز دلی که زیر باد کولر جا خوش کردی و پشت کامپیوترت لم دادی و تو نی نی سایت وفیس بوک و ... میگردی!

آها حقوق بگیر بخش خصوصی و عمومی و دولتی و غیر دولتی!

فدات بشم من

تو رو گذاشتند کار ملت رو راه بندازی! به ازای همون چندرغاز حقوقی که به قول خودت داری مییگری یه سری تعهدات داری، مسئولیت داری، قراااااار دااااااااد دااااری ی ی! امضا دادی از این ساعت تا اون ساعت کار کنی! حرومت باشه اگر ساعتی از اون کار رو به چیز دیگه ای اختصاص بدی!

آخه نمیشه که شما تو محل کارت هم به خاله زنک بازیات برسی، هم با تمام همکارات بگی بخندی و از مهمونی دیشبت تعریف کنی، هم واستی دو ساعت دم در سیگار بکشی و تو هوای آزاد برای خودت قدم بزنی، هم بری به کارای بانکیت برسی، هم بری دنبال زنت، هم بری دنبال بچه ت از مهد بیاریش، هم بری بچه ت رو شیر بدی، هم الله اکبر نماز نگفته سر نمازت واستاده باشی و سر 12 بری ناهار بخوری و ...  آخه پس کی کار مردم رو راه میندازی!؟؟؟

ای اون نماز سر وقتت بخوره تو سرت وقتی قراره کار مردم رو رو هوا ول کنی! 

ای اون لقمه ناهارت بپره تو گلوت اگه قراره ملت پشت در منتظر بمونن تو ناهارتو بخوری!!!

والا به خدا این وضع کار کردن نیست، 

هی نگین اروپائی ها اینجورین آمریکائی ها اونجورین، ژاپنی ها فلانن چینی ها بهمانن! 

به خدا همشون آدمند، مثل من مثل تو! اونا عین ما ادعای دین و ایمانشون نمیشه، ولی تعهد دارند، مثل آدم نشستند سر ساعت کارشون رو انجام میدن!!

آخه کجای دنیا کارمند ساعت 8:30 میاد سر کارش و ساعت 11 ول میکنه میره ناهار یک و نیم میاد و باز 2 و نیم پا میشه سیستمش رو خاموش میکنه ول میچرخه تا ساعت بشه سه و نیم و د بدو که رفتیم!؟؟ 

اون ارباب رجوع بدبخت که شاید کلا سی ثانیه با تو کار داشته باشه چند بار باید بیاد و بره تا تو نزول اجلال کنی روی اون صندلی کوفتیت و کارش رو راه بندازی آخه!؟؟ 

والا 

به خدا 

این وضعش نیست!

ایران خودش خوبه، ما ایرانیا به این روزش انداختیم!!

نکنید اینکار رو، نکنید!

 

(این جا رو با لحن مهربون بخونید)

عزیز دل خواهر، اگر هر کسی تو هر جایگاهی که هست کارش رو درست انجام بده، اگر هر کسی هر جایی که هست  و سر هر کاری که هست، اون کار رو متعلق به خودش بدونه و فکر کنه برای خودش داره کار میکنه نه برای دیگری، وضع مملکت درست میشه!! 

به خدا حیفه، حیف این همه وقت و انرژی که برای کارت میگذاری ولی هیچ غلطی پشت اون میزت نمیکنی!! 

حرومت باشه! 

 

 

  • فریba

این همیشه برای من سوال بوده که چرا متعهد بودن و مسئولیت پذیر بودن برای بعضی از ما ادمها اینقدددررر سخت و غیر قابل درک و فهمه!!

نمیدونم این به خاطر مسئولیت پذیری بسیار بالای منه که در مقابل هر چیز و هر کسی که به نحوی به من مربوطه میشه خودم رو مسئول میدونم و یا عدم تعهد اطرافیان!

در صورتی هم که هر دو دلیل درست باشه، باز اونی که این وسط اذیت میشه منم!!! که باید ببینم این بی مسئولیتی رو و نتونم کاری بکنم!

البته تا جائی که زورم برسه مقابله میکنم ولی یه جاهائیش دیگه نه زورم میرسه و نه میکشم دیگه!!

یه چند نمونه خیلی خیلی خیلی معمولی و پیش پا افتاده ش که به نظر من جزو وظایف ماست رو میگم دیگه خودتون برید تا اخر خطش رو!

کولر گازی وقته روشنه نباید هیچ منفذی باز باشه، یعنی در و پنجره ها باید کامل بسته باشند، حالا من هی بیام به اینا بگم موقعی که از اتاق میرید بیرون و میاید در اتاق رو ببندید!! کسی گوش کرد حالا؟؟ به جون خودم اگر کولرگازی خونه خودشون بود درو پنجره ها رو میبستند که هیچ، درزگیر میگذاشتند مبادا کولره آسیب ببینه!

شیر آب دستشویی دانشکده خرابه، به اندازه شیر سماور ازش آب میره، کسی اومد درست کنه!؟

کاغذ آچهار سفید به این گرونی رو ور میداره میاره با خودش جلسه به عنوان چرک نویس ازش استفاده میکنه و بعدشم میندازدش دور، اینهمه برگه چرک نویس ما گذاشتیم روی میز که ازش استفاده بشه!!! ولی کو!؟؟

دیر وقته، کسی نیست تو دانشکده و همون چند نفری هم که هستند تو اتاقاشونن، سرتاسر راهرو به این عظمت چراغاش روشنه!! خاموش که میکنی یا تذکر میدی که خاموش کنن میگن مگه تو پولش رو میدی !!؟؟

شب خونه خودم!! کولر روشنه، در و پنجره ها هم بازه، هم خونه ای گرام زیر پتوئه!! میگم اگه تو سردته چرا کولر روشنه، اگر گرمته چرا میری زیر پتو!؟ میگه آخه اینطوری خیلی حال میده!!!

همکارم، کم غذا میخوره، وقتی میریم سلف همون سقف غذا رو میگیره و نصف بیشترش حروم میشه!! خب عزیز من کمتر بگیر چرا اسراف آخه؟

و ... و ... و ....

میبینین؟ اینا یه سری چیزای خیلی خیلی کوچیک و پیش پا افتاده بود که من هر روز باهاش مواجهم. حالا همین رو تعمیم بدیم به کل ایران! چه افتضاحی به بار میاد خدا میدونه!! 

 

البته مسئولیت فقط تو این چیزای مادی نیست ها! 

جنبه معنویش رو هم در نظر بگیریم همین قدر افتضاح به بار میاد!

مثل پدر یا مادری که سرنوشت بچه ش براش اهمیتی نداره و فقط و فقط به منافع خودش فکر میکنه. 

مثل خواهر یا برادری که منافع خودش رو تو خونه ملاک قرار میده و خونواده رو مجبور به عبور تو سیر منافع خودش میکنه. 

مثل فرزندی که انگار فقط پدر و مادر نسبت به اون متعهد و مسئولند و اون هیچ تعهدی نداره و والدینش باید تسلیم امر اون باشند. به سن خر خان برسه و هنوز نون خور خونه باباش بشه و عشقش این باشه که میره دانشگاه میاد و غروب دست دوست دخترش رو بگیره بره بیرون باهاش حال کنه و ...!

مثل خیانت دو دوست به هم،

مثل عدم وفاداری همسران،

مثل خیلی از قرارها و تعهداتی که تو هیچ تفاهم نامه و عقدنامه و قراردادی نوشته نشده اما بر پای یکسری اصول اخلاقی لازم الاجراست ولی حیف که ... 

ولی کاش میشد این چیزها رو هم نوشت و سند کرد و پاش رو امضا کرد تا هر کسی به خطا رفت بشه قانونی یقه ش رو گرفت! 

نه؟

 

  • فریba
زندگی باور می خواهد

آن هم از جنس امید،

که اگر سختی راه

به تو یک سیلی زد،

یک امید از ته قلب به تو گوید که 

                                        خــــدا  هست هنوز...

 

 

پی نوشت:

وقتی یقین داشته باشی که فقط خدا هست و خدا! 

همونجایی که در تاریکی وهم آمیز گذشته های تلخ و حال نا خوب و آینده ی نا روشن فرو میری ... یک روزنه نور از اون دور سو سو میزنه و بهت میگه : من هستم!! خدایت!

نور امید به خدا و روشنایی وجودش همیشه تو زندگی من بوده و هست، این من بودم که خیلی وقتها نتونستم این نور رو ببینم و آشفته شدم! 

ممنونم خدا به خاطر این روزنه های امید به تو ... 

 

امروز!

یک صبح خوب! وقتی که روزهای سخت و پر از استرس رو تجربه کردی، بودن در کنار آدمهای خوب، آدمهایی که یادت میارن هنوز قدرشناسی و معرفت از بین نرفته و آدمهایی که حس خوبی رو به تو منتقل میکنند میتونه روز تو رو خوب کنه! خیلی خوب!

 

نمیدونم چرا امروز من اینقدر خوشحالم. :)) 

 

  • فریba
میگم این پسرائی که میخوان با یه دختر ارتباط برقرار کنند و یه جورایی ابراز علاقه کنند و یا توجه دختر رو به خودش جلب کنند،

چرا بلد نیستند!؟؟؟ 

چرا وقتی بلد نیستند پا پیش میگذارند؟

چرا نمیرن اول یاد بگیرن با یه خانوم چه جوری باید حرف زد و چجوری باید پاشد و نشست و رفت و اومد تا هم خودشون رو خراب نکنند و هم اینکه تصور دخترا رو در مورد جنس مذکر عوض نکنند!

نکنه میخوان دختره بهشون یاد بده؟؟ مثلا با یکی باشند یاد بگیرند و بعد برن سراغ کیس مورد نظر!!! اگه اینطوری باشه که طرف خیلی زرنگ در رفته والا!!

شایدم میترسن دیر بشه و کیس مورد نظرشون رو از دست بدن، والا دیر نمیشه. این دختر نشد یکی دیگه!

حداقل خودت رو درست کن بعد!

والا به خدا!

مردیم اینقدر حرص خوردیم!!!

 

 

  • فریba
دوستان

گرامیان

عزیزان

این رو از من داشته باشید:

کسی که 24 ساعته چراغ مسنجرش روشنه،

دلیل بر این نیست که 24 ساعته آنلاینه و مشغول چت کردن!!

سعی کنید بین این دو بتونید تفاوت قائل شید!!


والا!



  • فریba

بعضی وقتها میشه،

یه چیزی مثل خوره میفته به جونت! به فکرت! به ذهنت! به اعصابت!

این خوره ها برای من دو دسته اند:

خوره های گذشته

خوره های آینده

خوره های آینده خیلی خوبن! البته اگر از نوع مثبت باشند، مثل خوره ای که یه مدتیه افتاده به جون من و باعث شد اون تهیه کننده و کارگردان محترم و مشهور و معروف رو پیدا کنم و تو خیال خوش خودم برم تو فیس بوکش پیام بگذارم و و هر رووووز خدا هم برم فیس بوکم رو چک کنم بلکم جواب داده باشه!

مثل خوره داشتن یه کافی شاپ در اینده ای هر چند دووووور! که باعث شده به کافی شاپهای مختلف سر بزنم و هر روز برای خودم ایده بنویسم و به طراحی کافی شاپ و مدل صندلیاش و دکوراسیون و برنامه هایی که میشه به مرحله اجرا درش اورد فکر کنم و ....

مثل خوره رفتن به پاریس و مصر و یونان! (البته این من رو خیلی نمیخوره، ولی هر از چندگاهی که به فکرش میفتم خیلی اذیتم میکنه فکر رفتن!!)

مثل خوره شرکت در ازمون دکتری (که البته من خودم بهش فکر نمیکنم این دوستان هستند که مخ من رو خوردن که فریبا تروخخخخخدا شرکت کن حیفه!!! یکی نیست بهشون بگه حیف عمر منه که بخواد پای چهار سال دکتری حروم بشه تو این دانشگاههای مزخرف!)

مثل خوره رها کردن هر چی تا الان به دست اوردم و رفتن برای همیشه از این دیار و کسب دستاوردهای جدید هرچند در سرزمینهای کهن!!

اینا خوره ها خوبن، یه جورایی درگیری با رویاهایی است که به وقوع پیوستنشون سخت اما غیر ممکن نیست!

یه دسته دیگه خوره اینده داریم که منفی اند، اینا یه جور استرس و نگرانی از رخداد اتفاقاتیه که برای ما رخدادشون خوشایند نیست و اونقدر از افتادن این اتفاق میترسیم که همش تو فکرمون میاد و نگرانیم که حالا اگه اینطور بشه چی میشه و اگر نشه چی نمیشه و ... مثل استرس یه کنکوری که هزار جور برنامه ریزی کرده برای قبولیش ولی میترسه قبول نشه.. مثل کسی که منتظره نتیجه ازمون استخدامی یا مصاحبه دکتراشه.. مثل کسی که رفته برای تشخیص یه بیماریه خطرناک ازمایش داده و منتظر جوابه... مثل کسی که جراحی زیبایی کرده و باید ماهها منتظر بمونه ببینه جراحیش اون نتیجه دلخواه رو داشته یا نه!!

این خوره ها اعصاب خورد کنن خیلی! چون داری آینده رو تو حال در شرایطی تصور میکنی که دلخواهت نیست! برای همین استرسش باعث میشه خودتو بخوری و ناخن بجوی که وای نکنه اینطوری بشه...

من خیلی تو این شرایط گیر میکنم و به اصلاح خود خوری میکنم. بعضی وقتها چنان استرسی میگیرم غیر قابل توصیف! دوستم یه راهنمایی قشنگی کرد بهم:

میگفت هیچ وقت نگران اتفاقی که هنوز نیفتاده نباش و خودتو به خاطرش ناراحت نکن!! هر وقت اون اتفاقه افتاد وقت کافی برای ناراحتی و نگرانی و گریه زاری داری!!

حرفش درسته، ولی من نتونستم هنوز به این مرحله از خودسازی برسم. راهکاری اگر کسی داره، به گوش جان نیوش میکنیم!

 

و اما خوره سوم!

که از همشون بدتره و هیچ راه چاره ای نداره:

 خوره ی گذشته!!

ادمی جایز الخطا ست. هممون تو گذشته خودمون هزار و یک جور اشتباه کردیم و هزار جور شکست خوردیم. ولی خوشا به حال اونایی که از گذشته تجربه ای میگیرن و میگذرن...

ولی بدا به حال اونایی که تو این شکستها و خطاها گذشته گیر میکنن. اعصابه که دیگه نمیمونه براشون/مون!!!

یه خوره میفته به جون اون طرف از صبح تاااا شب ؛ آی چرا این کارو کردم، وای کاش نمیکردم، وای چرا اونجا رفتم، آی چرا اینو گفتم و .... این خوره همواره با دو تا کلمه آی وای و کاش همراهه و به جز .... به اعصاب خود ادم و گاها اطرافیان هییییییییچ دردی رو دوا نمیکنه!

برای این خوره هم راهکارهای زیادی پیشنهاد شده مثل:

بابا بیخیال، بابا میگذره، بهتر شد که نشد، بهش فکر نکن، اشکالی نداره، بزرگ بشی یادت میره، گذشته ها گذشته و ....

این راهکارها برای من مثل یه .... میمونه!!! (یه ذره اون جای خالی بی ادبیه، برای همین پرش نمیکنم!!) ولی شاید برای خیلیا کار ساز باشه ( بعید میدونم)

برای خوره سوم هم کسی اگر پیشنهادی داره، بگه انتهای این مقاله جاش بدیم بفرستیم سَ نَ نَ منتشر کنن!!

 

 

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند