گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۵۳ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

امروز یکی از بچه ها مهمون من بود!البته نمیگم کی، چون همتون میشناسیدش!!

یه دو ساعتی اومد خونه و یکم نرم افزار کار کردیم و گفتیم و خندیدیم و اون برای دیدن دو نفر دیگه ساعت حدودای ۸ از خونه مارفت. فردا هم عازم یک سفر ۲۰ روزه به خارج از کشور هست. سفر خطرناکی داره میره، از همتون میخوام براش آرزوی سلامتی کنید چون من واقعا نگرانشم.

بخاریمون رو هم اون اومد وصل کرد. هم خونه ای هام هم ازش خوششون اومد و برای همین مجوز رفت و آمد به خونه ما رو داره فعلا! :)

سر شب با حمیده و فاطمه تصمیم گرفتیم بریم این فست فود جدیدی که سر خیابون باز شده رو افتتاح کنیم. لذا چادر چاقچول کرده و رفتیم و یه پیتزا مخصوص قارچ و گوشت سفارش دادیم. پیتزاش خوب بود با یه دونه ش همه سیر شدیم. البته من الان گشنمه باز و یه چیزی میخوام که بخورم!!

به قول فاطمه که میگه من موندم تو اصلا چیزی نمیخوری و موندم چطوری نفس میکشی!!

یا به قول همکارم که موقع ناهار از سینی غذای من هیچی برنمیداره و میگه تو زیاد میخوری، اگه من از غذای تو بخورم تو گشنه میمونی!!!!

حالا من موندم خودم جزو کدوم گزینه ی بالا هستم.

همسایه پائینی که یک قاضی دادگاه هست و ماهی یبار میاد خونه و هر وقت میاد یه قوم عظیمی از دوستاش هم باهاش هستند، امشب پارتی داره انگار!! بوی تخمه بو داده و کیک و شیرینی و ... از خونشون میاد!!

دیگه اینکه...

امشب من حال خیلی خوبی دارم.

علتش رو هم نمیدونم چرا. شاید به این خاطر هست که تمام آنچه منو یه مدت آزار میداد رو از ذهنم دور کردم و کمتر بهش فکر میکنم. شاید چون بیشتر دارم روی برنامه آینده زندگیم متمرکز میشم و دارم یه تصمیماتی براش میگیرم.

امروز در رابطه با برنامه هام با یکی از دوستام مشورت کردم و کلی تحسین و آفرین ازش شنیدم و این جمله که خوشحالم که دختر عاقل و فهمیده ای هم توی دوستام وجود داره!!!! :)

دیگه همین.

الانم فولدر آهنگهای سنتیم رو رو پخش گذاشتم و با ولوم بالا دارم گوش میدم و هر از چندگاهی باهاش هم آوا میشم و میخونم:

بردی از یاااادم...

با یادت شادم..

از غم آزادم...

 

راستی یه اصل مهم دیگه روزهای خوبم رو یادم رفت بگم:

داشتن دوستای نازنین و دوست داشتنی مثل شما عزیزانم هست که تو این مدت کنارم بودین و تنهام نگذاشتین و شاید اطلاعی از یکسری اتفاقات نداشته باشین ولی همین بودنتون و اینکه ادم حس میکنه هستند کسانی که برات ارزش قائلند و قدر خوبیا و محبتات رو میدونند و هر چی هم )سهوا( در حقشون بدی کنی بازم تو رو دوست دارند و در تمام شرایط کنارتن ... همه ی اینا باعث آرامش این روزهای منه!

دوستتون دارم. (چون نخواستم فرق بذارم برای همین به ترتیب حروف الفبا نوشتم:)

شبی

عطی

فاطمه.چ

مص

نوش
و ...

 

  • فریba
یکی پرسید:

از ساعتی خاطره ای داری؟

گفتم آره،

از ساعت 00:00

یک خاطره ... دو ساااااال و شاید بیشتر .... راس ساعت 00:00 ...

 و یک دنیا حرف که تا ابد ناگفته می ماند...


  • فریba
یکی بیاد اینو ببره حمووووووووووووممممممممممممممممممم

خفه شدممممممممممممم


 

  • فریba
خانوم نوشین!

حضورتان کم رنگ است!


هوم؟؟

  • فریba
اینم بگم و دیگه برم خونه!

یه چند روزی بود یه فکری به سرم زده بود!

امروز با دو تا از بچه های گروه صحبت کردم و پیشنهادم رو قبول کردند.

هفته بعد با مهندس هم در این رابطه مشورت خواهم کرد. 

وقتی قطعی شد اطلاع میدم. 

من دیگه برم خونمون.

باباااااااااااای 


  • فریba
اینم تفریح آخر هفته تون.

خوش باشید!


  • فریba

یه بچه چهارم دبیرستانی،

به من ایمیل داده که:

من میخوام برای ارشد، رشته شما رو شرکت کنم!!!!!!!!! میشه در مورد رشتتون و بازار کارش و منابعی که باید بخونیم و .... به من اطلاعات بدین!!!!!



پی نوشت: 

چنین بچه های آینده نگری هستند این دهه هفتادیاا!!

والا!


  • فریba
هوا به شدت آلوده است و به وظوح میشه آلودگی رو دید! 

مثل یک ابر بالاسرته! تو مراحلی روی سرت...  و در چند قدم بالاتر بین ابرهای الودگی میتونی قدم بزنی!

حدس میزنم سر درد و سوزش چشمام از کجا ناشی میشه!


  • فریba
چرا سرم اینقدر درد میکنه!!


  • فریba

من امروز که داشتم میومدم چهار تا سوال برام پیش اومد:

اول اینکه: اونایی که اول صبح ساعت 7 که هنو آفتاب درنیومده، سیگار گوشه لبشون داره دود میکنه!! دقیقا چی از جون خودشون میخوان!؟؟ نه جدی!؟

دوم اینکه: اون دخترایی که چادر سر میکنند، بعد از روی چادر پالتو میپوشین!! باز روی همون چادر شال و کلاه میپوشن و باز روی همون چادر کوله میندازن!؟؟ دقیقا برای چی چادر میپوشن!؟؟

سوم اینکه : ...... سومیش یادم نیست!!

و چهارمین سوال اینکه: اونائی که شب قبل سر شام، "سیر" خوردن!! با چه اعتماد به نفسی صبح از خونه میان بیرون و میرن محل کارشون!؟ اونم با بی آر تی!!! کار به جایی رسیده میخوای سوار بی آر تی بشی باید نفس بگیری!!!!

والا!

  • فریba
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس 
که بال مرغ آوازم شکسته است 
نمیدانم چه میخواهم بگویم 
غمی در استخوانم می گدازد
خیال نا شناسی آشنا رنگ 
گهی می سوزدم گه می نوازد

پریشان سایه ای آشفته آهنگ 
ز مغزم می تراود گیج وگمراه 
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه 
درون سینه ام دردیست خونبار 
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه می خواهم بگویم
  • فریba
رفتم تقویم رو نگاه کنم ببینم اذان رو گفتند یا نه، 

یه نگاه به ساعت طلوع آفتاب امروز انداختم، دیدم هی وای! 

من صبح بیدار شدم، فکر میکردم نماز قضا شده برای همین نخوندم! (تنبلیم اومد!!)

در حالیکه یه ربع مونده بود به اذان! 


تنبلی شدم هاااا. 


  • فریba
سلام.

همین!


پی نوشت:

این یعنی هیچ حرفی برای گفتن ندارم فعلا! 

سوژه خاصی هم برای تعریف کردن ندارم. 

سر هممون هم خیلی شلوغه و تهدید شدیم به ارائه هر چه سریعتر گزارشات!!! شاید همین باعث شده که حرفم نیاد! 


  • فریba
خوااااااااااااابم میاااااد... 

پس چرا کارا تموم نمیشه من برم خونه بخوابم!!


پی نوشت:

این هفته کلا دچار کم خوابی مفرط هستم، علتش هم اینه که من همیشه پنج شنبه ها رو استراحت میکردم و همین جبران کم خوابی های هفته بود، ولی پنج شنبه قبل و جاری این امکان برای من میسر نیست، زیرا در خدمت دوستان ارشد و دکتری جهت برگزاری کارگاه هستیم! 


  • فریba

چرا من زودتر به فکرم نرسید که با آبمیوه خیلی راحت میشه قرص خورد! 

مخصوصا اگه آبمیوه پالپ دار باشه، مثل رانی!

اصلا مزه قرص رو حس نمیکنم. تو این هفته دو بسته قرص رو به نصف رسوندم و این خیلی عالیه! 

البته اصلا نظمی تو کارم نیست، خیلی بی نظمم تو دارو. یهو میبینی شب شده و من هیچکدوم از قرصها رو نخوردم. یه لیوان ابمیوه میخورم و قاطیش هر 4 تا قرص رو میخورم!!

دیروز که داشتم در مورد تاثیرات و عوارض این قرصها سرچ میکردم دیدم نوشته بود در صورتی فراموشی نباید دوز دارو را دو برابر کرد!!!

تو یه چیزی هم شک کردم الان، نمیدونم از اون قرص سفیده باید روزی 3 تا میخوردم یا قرص صورتیه!!؟ من بنا رو، رو قرص صورتیه گذاشتم! باید برم چک کنم دوباره!

  • فریba


I am worn down!

I'm going to a trip for one week! 

But I Can't do it, I am fully tied up!

:(


  • فریba
دارم داروهام رو میخورم،

میپرسه:

قرص چی میخورین؟

میگم:

قرص اعصاب!!

میگه: 

واااقعا؟؟ آخه برای چی!؟

میگم:

برای اینکه راحت تر شماها رو تحمل کنم!!

 

  • فریba
والیبال ایران- ژاپن رو دارم با رادیو گوش میدم!

گزارش لحظه به لحظه رو از همین سایت دریافت نمائید!!!

ست 1:

ساعت 13:01 --------------  ایران 20- ژاپن 13

ساعت 13:05 -------------- ایران 23 - ژاپن 17

ساعت 13:05 -------------- ایران 25- ژاپن 17


ست دوم: 

ساعت 13:17 -------------- ایران 9 - ژاپن 4

ساعت 13:23 -------------- ایران 13- ژاپن 9

ساعت 13:29 -------------- ایران 18 - ژاپن 13

ساعت 13:34 -------------- ایران 23 - ژاپن 16

ساعت 36: 13 -------------- ایران 25 - ژاپن 18


تیم ژاپن به دلیل قرار گرفتن در معرض باخت! درخواست استراحت بیشتری کردند! لذا تا شروع ست بعدی شکیبا باشید.

انشالله که میبریم ست سوم رو و تمااام! 


ست سوم:

ساعت 13:50 ------------ ایران 4 ژاپن 4

ساعت 13:54 ----------- ایران 8 ژاپن 6 - - -  استراحته!

ساعت 13:59 ----------- ایران 12 ژاپن 8

ساعت 14:28 ---------- ایران 20 ژاپن 13

ساعت 14:12 ---------- ایران 25 ژاپن 14 - پیروزی سه بر صفر ایران بر ژاپن!

ایران با 7 امتیاز در رده چهار جدول قرار گرفت!

بازم تبریک و دست مریزاد به ملی پوشان والیبالمون که انصافا دل همه رو دارند شاد میکنند. دمشون گرم. 




  • فریba

آغا:

من وقتی سر کارمم، نمیخوام احدی مزاحمم بشه!! نه با تماس، نه با اسمس، نه با چت، و نه بالاخص مراجعه حضوری که دیگه واویلاست!

من دارم اینجا کار میکنم، دیگه مثل سابق دانشجوی اینجا نیستم که بیام دور هم بشینیم تو لابی و چای بخوریم و هر هر و کر کر..!

با کسی هم تعارف ندارم، خیلی راحت برمیگردم میگم الان کار دارم برو یساعت دیگه بیا! برو دو روز دیگه بیا، برو اصن تا یه هفته دیگه نبینمت اینورا!

لذا اگر دیدین تو ساعت کاری اومدین اینجا و من روی خوش نشون ندادم!

تو ساعت کاری اسمس دادین و دو روز بعد جواب دریافت کردین!!

تو ساعت کاری ده دفعه زنگ زدین و کسی پاسخگو نبود!!

و سایر موارد مشابه!

بهتون برنخوره.

من همینم که هستم! یک نیروی کار متعهد و مسئول و سگ!

والا! 


بعدا نوشت:

عزیزانی هم این وسط استثنا هستند که همه جوره ما درخدمتشون هستیم آنلااااااین! این استثناها لطفا این پست رو به خودشون نگیرند!

بعله!


  • فریba

بیرون بودم، وقتی برگشتم دیدم تلفن اتاقم دو تا میسد کال افتاده، رفتم چک کنم ببینم کی زنگ زده، اشتباهی رفتم رو قسمت شماره هایی که خودم تماس گرفتم!! دیدم شماره آموزش تحصیلات تکمیلی دانشکده است!!!! تماس گرفتم و میگم:
 سلام خانم جعفرنژاد ببخشید ... جعفر زاده!!! شما با این شماره تماس گرفتین!؟
میگه نه من زنگ نزدم!
گفتم آخه شماره شما افتاده رو گوشی ما!!
میگه نه من تماس نگرفتم! شما!؟
میگم: مطمئنید!؟
میگه: بله! شما؟
میگم: ببخشید! خداحافظ.

وقتی گوشی رو قطع کردم و یه نگاه به لیست انداختم تازه فهمیدم قضیه از چه قراره!
بنده خدا!

 

 

  • فریba
با یه مشت آدم نفهم من اینجا سر و کار دارم!! 

(البته همشون نه! بعضیاشون!!)

باید هر چیزی رو ده دفعه بهشون بگی تا بفهمن قضیه چیه!

تازه وقتی هم یه چیزی بهشون میگی بهشون برمیخوره،

بعد میگن نرو به دکتر بگو که ما چیکار کردیم. 

بعدش میگن اینقدر به ما تذکر نده!

بعدش میگن اینقدر به ما گیر نده!

میگن جلو این و اون با ما درست صحبت کن!

بعد وقتی میگم من آخرش تو این پروژه از دست اینا سکته میکنم، میگن نه آروم باش!

بعد نوشین بیاد بگه جدیدا زیرآب زن شدی!

والا!


  • فریba

طرف لکنت زبون داشته.

زنگ میزنه اورژانس که بیان جنازه ی همسایشو ببرن!

میگه: اااالو اااوورجانس ،این ههههمسسسایمووون ممممرده!

یه آمبولانس میفرررررستین؟!...

طرف میگه: آدرستون؟!

یارو تا میاد آدرسو بگه زبونش بند میاد میگه: ظظظظظ!.........

طرف میگه :ظفر منظورته ؟

میگه: نننننننـــنه!

طرف فکر میکنه سرکاره قطع میکنه!

یه هفته بعد همین اتفاق میفته بازم طرف میگه :آدرستون؟

باز زبونِ یارو بند میاد میگه: ظظظ ظ!

طرف میگه ظفر؟ میگه: ننننه!

باز مامور اورژانس فکر میکنه سرکاره قطع میکنه!

یک! ماه رد میشه،باز طرف زنگ میزنه میگه:

اااااووووورژانس، این هههمسایمون ممممرده محلللمون بوی گند

گررررررفته یه آمبولانس بببفرستیییین!

طرف میگه :آدرستون؟!

باز زبون یارو بند میاد میگه: ظظظظ!

از اونور میگن :آقا منظورت ظفره؟!

طرف میگه :آآآآررررره آآآآشغااااال؛ آآآآررره کککککثافت

ککشووووندم آورددددمش ظظظظظفرببییییا بببرش..!!!!!

 

  • فریba

هوا این روزا به شدت سرد شده!

خونه ی ما هم بزررررگ!! اصلا یه دونه بخاری حتی رو درجه ی آخر هم کفایت نمیکرد!

صبحها از بس هوا سرد بود نمیشد از زیر پتو درومد حتی!

خلاصه به این نتیجه رسیدیم که بهتره پنجره ها رو با پلاستیک محکم بپوشونیم تا درجه ای از سرمای هوا کم کنه.

خب معلومه دیگه اینطور کارا رو کی باید بره دنبالش! پرسیدن نداره!

غروبی در اوج سرما رفتم ابزاری اونطرف خیابون که دیگه منو میشناسه و کلی سلام احوالپرسی گرم و یه 4 متر پلاستیک خریدم ازش. 4 متر با عرض 3 متر! یعنی 12 متر. اینو گفتم که بدونید خونمون چقدر پنجره داره!!!

فروشنده هه پرسید ازم کسی هست خونتون این براتون نصب کنه!؟ گفتم بعله آقامون هستند!!!

گفتم الان پیش خودش میگه کدوم مرد بی غیرتیه که این وقت شب و تو این سرما یه دختر بی نوا رو فرستاده پلاستیک بخره!؟؟؟

خلاصه...

تو راه میومدم آقای محمودی همسایه طبقه پائینمون (که زحمت پرداخت قبض های آب و گاز آپارتمان رو میکشه) رو دیدم، سهممون از قبض آب رو همونجا دادم به خانومش.

اومدم خونه و بچه ها رو صدا زدم که بیاین اینا رو بچسبونیم. حالا پنجره چسبیده به سقف به عرض 2 و طول 2.5  متر!  نردبون و چهارپایه و سه پایه و هیچی هم نداشتیم که بشه رفت روش!

مبل رو کشیدیم اوردیم پای پنجره. رفتم رو تکیه مبل و یه پام رو گذاشتم لبه پنجره!! خونه ما طبقه سوم! پائین پنجره هم حیاط خلوت طبقه همکف! اگه میفتادم پائین یه راست میفتادم رو باربیکیو خانم کردستانی!!

با سلام و صلوات اندازه گرفتم و پلاستیک رو برش زدیم و دوباره من رفتم بالا که اینا رو بچسبونم.

این مراحل برای پنجره تو اتاق هم که عرضش نیم متر از پنجره حال کمتره هم تکرار شد.

یه جا پای من از رو مبل سُر خورد، داشتم میفتادم. هم خونه ایم اومد منو بگیره، با اون ناخن تیزش چنان منو چنگ گرفت. هنوز جاش میسوزه! تازه قیچی هم دستش بود، گفتم میخواستی منو نجات بدی یا به کشتن بدی!!؟؟؟

الان حس میکنیم خونه خیلی گرمتر شده. حداقلش داریم به خودمون تلقین میکنیم و همین باعث میشه که گرم بشیم.

کلی از این مراحل عکس گرفتیم. سرفرصت میگذارم تو وب.

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند