گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

گاه نوشته های یک فریبا

روزانه نوشت های یک گونه خاص از فریباسانان!!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب
  • فریba
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۲۲
  • فریba

یه مثلی هست که میگه 

" کار امروز به فردا مسپار"

برای من این مثله اینجوریه:

" کار فردا به پس فردا مسپار"!!!!

یعنی کارم از امروز گذشته دیگه. به حدی کار عقب افتاده دارم که اصلا نمیخوام برم سراغشون!

کاش یکی بود منو وادار میکرد این چندتا کار رو انجام میدادم خیالم راحت میشد. 

همشون رو هم شاید نهااایت دو الی سه روز وقت ببره! ولی من بیشتر از اینها ازشون فاصله گرفتم و پشت گوش که چه عرض کنم پشت کوه انداختم!!! 


یه امروز که من میخواستم زودتر برم، مدیر گرام میخواد تا شب تو سایت بمونه! خب پاشو برو دیگه مگه کار و زندگی نداری! دهه!


  • فریba

 

اشپزخونه اینجا جای دنج و خیلی خوبیه! من اکثر اوقات برای استراحت و یا مرتب کردن سر و وضعم از محیطش استفاده میکنم، این اشپزخونه یه در پشتی داره که به اتاق سرور باز میشه و یه گوشه اش فرش کردن برای کسائی که میخوان نماز بخونن. البته اونقده کوچیکه که باید تو نوبت واستی برای نماز!

القصه، من هر وقت حس میکنم مقنعه م نا مرتبه، یا شلوارم مثلا کمربندش شل شده و یا مانتوم دکمه ش بازه یا هر چی! میرم اشپزخونه مرتب میکنم خودمو، امروز داشتم کمربند مانتوم رو مرتب میکردم، پاپیونش بهم ریخته بود. کسی هم نبود تو اشپزخونه خب. همچنان که داشتم با ظرافت تمام پاپیون میبستم، یهو دیدم در پشتی محکم بسته شد! اقای الف رفته بود نماز بخونه. فکر کنم با این حرکتش میخواست به من بفهمونه که منم اینجام!! منم در اوج اعتماد به نفس به بستن پاپیونم ادامه دادم و خدا رو از ته دل شکر کردم که شلوارم کمربند نداشت و گرنه قبل از این،مسلما داشتم اونو مرتب میکردم!!!!

  • فریba

۱.

بین محل کار من و مدیرم، ده قدم فاصله است! کاری داریم با هم یا زنگ میزنیم، یا ایمیل میدیم!! به این میگن تکنولوژی یا .....ی!!

۲.

اینو از یه وبلاگ دزدیدم:

میگه که: حرفی که تو دلت باشه و هیچوقت نتونی بزنیش، حرف نیست! درده!!

قبول دارین؟

۳.

میگن: چقدر حوصله داری اینقدر تند تند آپ میکنی! همه چی هم میای مینویسی!
میگم: این یه درده!! (لینکش بدید به بند ۲، خودتون تحلیل کنید، هر چی نتیجه گرفتید همون درسته!!)

- بفرمائید ناهار!

 

  • فریba

دارم خبرنامه رو میذارم تو آرشیو، دکتر هم هست! همکلاسیم هم نیز! برمیگرده به دکتر میگه دکتر چه خبر؟ دیشب خوب شادی کردین؟؟ ما که اسیر شده بودیم تو هفت تیر! دکتر میگه هفت تیر!؟ یا ولیعصر؟ من گفتم ولیعصر که خیلی شلوغ بود تا نیمه شب مردم بیرون بودند. همکلاسیمم میگه هفت تیر هم همینطور. دکتر میگه: از قرار معلوم هم که شما دو تا هم اونجا بودین!!!

ما میگیم: کــــــــی!؟؟؟ مـــــــــا؟؟ نـــــــــــع!! خبراشو شنیدیم!

بعد بحث باز شد که چقدر خوب شد و مردم ازاد شدند و اینطوری شد و اونطوری شد. ولی نفهمیدیم اخر دکتر کدوم وری بود! چه سیاست دارند ایناها. حالا ما هی  پارچه سبز و بنفش آویزون کنیم به خودمون و .... بعله!

  • فریba
یه عطر دیدم 157 تومن!

طرف تضمین میکنه که اصله! چون برچسب شبنم داره،

میگم از کجا معلوم همون برچسب شبنمه تقلبی نباشه!!


دو سال پیش یکی از بچه ها داشت همینو، 80 خریده بود اون سال. 

ازش خوشم اومده، دارم دل دل میکنم بخرم یا نه!!

دوستان این رو هم پیشنهاد میکنن! قیمتش تو همین مایه هاست. بوش نکردم ببینم چجوریه، کسی میشناسه این دو تا رو!؟


  • فریba

سلام و صبح بخیر!

دیشب فکر کنم نزدیکای 3 بود که خوابیدم، برای همین به سرویس نداشته مون نرسیدم! بیدار شدم ساعت هفت و نیم بود، ساعت 8 تو بلوار بودم و ساعت یه ربع 9، پشت میز کارم!

چقدر تهران خلوت شده!؟ اصلا از اون ترافیکی که تا هفته پیش بود خبری نیست.

قرار بوده تیمهای همکار دیروز گزارش کاراشون رو برامون ارسال کنند ولی هنوز خبری نشده، به تک تکشون زنگ زدم گفتم هممممه فرستادن فقط تیم شما مونده!! در حالیکه هیچکدوم نفرستادن هنوز!
دکتر میگه خوبه! کم کم داری راه میفتی!

 

  • فریba

+یه استرسی دارم، علتش رو هم نمیدونم!

هل من ناصر ینصرنی!؟

 

+ امروز داشتم به این فکر میکردم که من اگر همونقدر که به قولهایی که به بقیه میدم پای بندم، به قولهایی که به خودم هم میدم پای بند میبودم، الان وضعم خیلی بهتر بود.

+ دوست داشتم الان هر جایی میبودم به جز اینجایی که الان هستم، حتی شده تو بلوار!

 + یذره سه تار تمرین کنم شاید موثر واقع شد.

 

  • فریba

رویش گلهای بنفشه ۹۲

 بر ساقه های سبز ۸۸

مبارک باد.

+ تا یه ربع پیش تو بلوار بودیم! تا صبح مردم بیدارن و بوق میزنن! انصافا دل همه شاد شد. دم همشون گرم. البته علاوه بر مردم، باید از اقای خاتمی و هاشمی هم تشکر کرد که با حمایتهاشون مردم رو هم به پای صندوقهای رای کشیدند. به امید بهروزی!

------------------------------------------------------

+ هیچکدوم از برنامه های عصر رو انجام ندادم! وقتی برگشتم از دانشگاه به حدی خسته بودم و گرمم بود که ولو شدم! نفهمیدم کی خوابم برد، ساعت هشت و نیم با صدای جیغ هم اتاقیم بیدار شدم که " فریباااااااااااااااا پااااااااااااااشووووووووو بردیممممممممممممممممم، هیژژژژژده ه ه میلیوووووووووووووووون....."
اینگونه بود که بنده از اعماق خواب نازم به سقف اتاق چسبیدم!

+ اصن من نمیرم بیمارستان، اصن من از دکتر میترسم، از بیمارستان میترسم، از ازمایش از نتیجه ازمایش از اینا میترسم!!! نمیرم اصن...

 

  • فریba

کم کم میتونم جمع کنم برم،

امروز فکر کنم فرصت کنم برم بیمارستان. امیدوارم!

سه تا کتاب میخوام از انتشارات سازمان نقشه برداری، انقلاب به این عظمت نداره این کتابها رو! باید برم تاااااااا ازاااااادی، ولی فکر نکنم امروز برسم.

اخبار انتخابات تا الان نوید بخش بوده، شاید بعد از بیمارستان به ستاد هم یه سر بزنم ببینم چه خبره. اگه نه که توصیه مادرانه خانوم مدیر رو گوش میکنم و عین یه دختر خوب و مثبت گوشه دیوار رو میگیرم و برمیگردم تو لونه م!

 

  • فریba

ساعت 14:31 

اقای روحانی 8,439,530

-----

 

  • فریba

+شمارش ارا همچنان ادامه داره و ما همچنان امیدواااااااااریم.

یادمه دوره قبل صبح که بیدار شدیم، ارا اعلام شده بود و موج اعتراضات بود که به سمت وزارت کشور هجوم اورده بود و تازه یه گردان نیرو انتظامی هم رو به روشون صف کشیده بودند!!!!!

الان چی شده که روز داره به پایان میرسه تازه ۱۲ میلیون تاش رو شمردن!؟؟؟

 

+ برادر جان اومده تهران، امیدوارم فرصت شه برم ببینمش.

+ خبر رسید اسمال اقامون با اختلاف کمتر از ۳۰ رای به جمع اعضای شورا راه پیدا نکرد! آخی ی!

 

  • فریba

1.

از امروز سرویس نداریم!

یعنی من هر روز باید این همه مسیر رو خودم بیام و برم! تا حالا همه راههای ممکن رو امتحان کردم، سریعترین و کم ترافیک ترینش گیشا بوده، امروز که داشتم میرفتم سمت ایستگاه بی ار تی، دیدم یکی داره صدام میزنه! حدس بزنید کی بود!؟ راااااضیه! تو ایستگاه بی ار تی گیشا، ساعت نزدیک 8 صبح! تمام مسیر رو تا پارک وی گفتیم و خندیدیم. بی ار تی رو رو سرمون گذاشته بودیم! دیدار غیر منتظره خیلی خوب و روحیه بخشی بود.

2.

نتایج اعلام شده ارا تا الان امیدوار کننده بوده، تا ببینم از این به بعدش، به قول راضیه مهندسه هنوز از خواب بیدار نشده انتخابات رو مهندسی کنه!

آقا اسمال ما هم که رای نیاورد بشه شورا! چقد بهش گفتیم بشین بچه سرجات، لقمه اندازه خودت بردار! گوش نداد دیگه!

3.

با جیمیل همچنان درگیری داریم، ناچار دست به دامن میل مزخرف دانشگاه شدیم!

  • فریba

میرم بخوابم،

به این امید که صبح روشن باااااشد!

 

  • فریba
یعنی باز باید تا صبح بیدار باشیم!؟

 

  • فریba
۱.

خیلییییی گرمه! ناسلامتی شبه هااا یذره خنک شو هوا!

۲.

از محل حماسه که برمیگشتم خودم رو یک مگنوم مهمون کردم. داشتم با ذوق کاکائوی روش رو گاز میزدم، یهو کل بستنی از چوبش جدا شد و همونجوری افتاد کف زمین! آیییییی حرصم گرفت!
بجاش رفتم پفک مینو خریدم!

۳.

یه چیز دیگم میخواستم بگم، ولی یادم نیس چی بود!

 -----

یادم اومد چی بود! نمیدونم من کر شدم یا کیفیت صدای لپ تاپم اومده پائین!

  • فریba

رفتم حـــــــــماااااســـــــــــه آفریدم، اومدم!!

  • فریba

 من دارم میرم حــــــمــــــــاااســــــــــه بیافرینم!!!

 

 

  • فریba

چشام از شدت خواب باز نمیشه!

یذره به مقاله ور رفتم اخر شبی! اصل کار رو مجدد موکول کردم به فردا!

سه تار تمرین کردم، اول درس این جلسه رو کار کردم و باز رفتم سراغ درس مرغ سحر! سعی کردم کل شعر رو بزنم تا بدونم چه نتهایی توش به کار رفته، به جز یکی دو تا از نتهای وسط، بقیه رو کار کردم قبلا و بلد بودم. دست و پا شکسته کل شعر رو یه دور زدم.

امروز عصر یه ساعتی رفتم بخوابم، دیدم گوشیم زنگ میخوره. یکی از دوستان!!! بود، جوابشو ندادم، دیدم بلافاصله تلفن سوئیت داره زنگ میخوره، پشت سرش صدا زد، فریباااااااا فریباااااااااا تلفن ن ن... منم خودم رو زدم به خواب!!

کمتر از یکساعت اون دوست گرام اومد خوابگاه و اومد بالا سرمو منو بیدار کرد! حوصلشون سر رفته بود تو خونه اومده بود منو ببینه!!! با اینکه زنگ زده بود و فهمیده بود من خوابم، اومده بود و دیده بود بازم من خواااابم ولی بازم کار خودشو کرد و منو بیدار کرد!!! آیییییییی حرصم گرفت، تازه عذرخواهی هم میکنه که ببخشید بیدارت کردم، میدونم تو ۵ شنبه جمعه هاتو استراحت میکنی چون تو هفته تمام وقت سر کاری!

 نمیدونم اینطور مواقع باید به این ادمها چی گفت!!

حالا بگین من خودخواه شدم! یساعت نمیتونم برای خودم باشم و استراحت کنم! باز خوبه جواب تلفنش رو ندادم وگرنه همون ۴۵ دقه خوابی هم که کردم رو از دست میدادم!

شب بخیر! 

  • فریba

از صبح مقاله رو گذاشتم جلوم که بلکه تمومش کنم، دریغ از یک کلمه که حتی خونده بشه، حالا ویرایشش هیچ!

اون روز مهندس میگه مقالت چی شد!؟؟ دو ماهه دادم دستت ویرایشش کنی! حواست باشه اکسپتش باید دستت باشه هاا..!!
نمیدونم چم شده، اصلاااا حال و حوصله این جور کارا رو ندارم، با اینکه به اکسپت این مقاله خیلی احتیاج دارم ولی عین خیالم نیست، مهندس و منصوری هم اینقده بهم یاداوری کردن که دیگه خودشون خسته شدند!!

منصوری رو بگو که امید ISI داشت به پایان نامه من! نمیدونست که سر همین علمی- پژوهشی هم من خوابم میبره!

 

  • فریba

وطن یعنی پدر، مادر، نیاکان                                    

                     به خون و خاک بستن عهد و پیمان

                    وطن یعنی هویت، اصل، ریشه                                    

                               سر آغاز و سر انجام همیشه

                  وطن یعنی نگاه هم وطن دوست                                     

                            هر آنجایی که دانی هم وطن اوست

                  وطن یعنی هوای کوچه ی یار                                      

                              در آن کو دل شکستن های بسیار

                    نگاهی زیر چشمی، عاشقانه                                     

                                به کوچه آمدن با هر بهانه

                  وطن یعنی غم هم سایه خوردن                                     

                             وطن یعنی دل هم سایه بردن

                  سه تیغ و صخره و دریا و هامون                                  

                            ارس، زاینده رود، اروند، کارون

                    وطن یعنی بلندای دماوند                                      

                                  شکیبا، دل در آتش، پای در بند

                  وطن یعنی وطن، استان به استان                                  

                             خراسان، سیستان، سمنان، لرستان

                  وطن یعنی سرای ترک با پارس                                     

                           وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

                  وطن یعنی همه سازندگی ها                                        

                              رهایی از تمام بندگی ها

                  بریدن دست غیر از گردن نفت                                     

                             صلای صبح ملی کردن نفت

                  وطن یعنی دلیر و گرد با هم                                      

                                 وطن یعنی بلوچ و کرد با هم

                  همه یک جان و یک دل بودن ما                                    

                            به دامان وطن آسودن ما

                  وطن یعنی کتیبه در دل سنگ                                      

                              تمدن، دین، هنر،  تاریخ، فرهنگ

                  وطن یعنی همه نیک و به هنجار                                   

                            چه پندار و چه گفتار و چه کردار

                  وطن یعنی هم از دور و هم از دیر                                

                             سده، نوروز، یلدا، مهرگان، تیر

                  وطن یعنی جلال مانده جاوید                                     

                               ستون و سر ستون تخت جمشید

                  هزاران نقش و خط مانده در یاد                                  

                              صبا، کلهر، کمال الملک، بهزاد

                  نکیسا، باربد، افسانه و چنگ                                     

                               سرود تیشه ی فرهاد در سنگ

                  سر و سرمایه های سر فرازی                                      

                           ابوریحان و خوارزمی و رازی

                  به اوج علم و دانش ره نوردی                                    

                              ابو نصر، ابن سینا، سهروردی

                  به بحر عشق و عرفان ناخدایی                                    

                             عراقی، رودکی، جامی، سنایی

                  وطن یعنی به فرهنگ آشنایی                                      

                             دُر لفظ دری را دهخدایی

                  وطن یعنی جهانی در دل جام                                      

                               وطن یعنی رباعیات خیام

                  وطن یعنی همه شیرین کلامی                                      

                             عفاف عشق در شعر نظامی

                  وطن یعنی نگاه مولوی سوز                                       

                              حضور نور در شمس شب و روز

                  وطن یعنی پیام و پند سعدی                                      

                                 زبان پیوسته در پیوند سعدی

                  وطن یعنی هوا و حال حافظ                                        

                               شکوه باور اندر فال حافظ

                  وطن یعنی شب شه نامه خواندن                                    

                             سخن چون رستم از سهراب راندن

                  وطن یعنی رهایی ز آتش و خون                                    

                           خروش کاوه و خشم فریدون

                  وطن یعنی گرامی، مرز تا مرز                                    

                             وطن یعنی حریم گیو و گودرز

                  وطن یعنی هدف، یعنی شهامت                                      

                            وطن یعنی شرف، یعنی شهادت

                  وطن یعنی شهید، آزاده، جان باز                                 

                               شلمچه، پاوه، سوسن گرد، اهواز

                  وطن یعنی گذشته، حال، فردا                                     

                               تمام سهم یک ملت ز دنیا

                  وطن یعنی چه آباد و چه ویران                                   

                               وطن یعنی همین جا یعنی ایران

                  ای وطن، ای مادر تاریخ ساز                                     

                                ای مرا بر خاک تو، روی نیاز

                  ای کویر تو، بهشت جان من                                       

                                عشق جاویدان من، ایران من

                  ای ز تو هستی گرفته ریشه ام                                    

                               نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

                  آرشی داری به تیر انداختن                                       

                                دست بهرامی به شیر انداختن

                  کاوه آهنگری ضحاک کش                                           

                            پتک دشمن افکنی ناپاک کش

                  رخشی و رستم بر او پا در رکاب                                  

                             تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

                  مرزداران دلیرت جان به کف                                      

                            سرفرازن سپاهت صف به صف

                  خون به دل کردند دشت و نهر را                                  

                           بازگرداندند خرمشهر را

                  ای وطن، ای مادر، ایران من                                     

                            مادر اجداد و فرزندان من

                  خانه من، بانه من، توس من                                      

                      هر وجب از خاک تو، ناموس من

                  ای دریغ از تو که ویران بینمت                                  

                       بیشه را خالی ز شیران بینمت

                  خاک تو گر نیست جان من مباد                                    

                     زنده در این بوم و بر یک تن مباد

                  وطن یعنی همه آب و همه خاک                                     

                   وطن یعنی همه عشق و، همه پاک

                  به گاه شیر خواری گاهواره                                      

                       به دور درد پیری عین چاره

                  وطن یعنی پدر، مادر، نیاکان                                    

                       به خون و خاک بستن، عهدوپیمان

                  وطن یعنی هویت، اصل، ریشه                                      

                    سر آغاز و سر انجام و همیشه

                  ستیغ و صخره و دریا و هامون                                    

                      ارس، زاینده رود، اروند، کارون

                  وطن یعنی سرای ترک تا پارس                                     

                     وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

                  وطن یعنی دو دست، از جان کشیدن                                 

                   به تنگستان و دشتستان رسیدن

                  زمین شستن ز استبداد و از کین                                  

                      به خون گرم در گرمابه فین

                  وطن یعنی اذان عشق گفتن                                        

                     وطن یعنی غبار از عشق رفتن

                  وطن یعنی هدف، یعنی شهامت                                      

                  وطن یعنی شرف، یعنی شهادت

                  وطن یعنی گذشته، حال، فردا                                     

                      تمام سهم یک ملت ز دنیا

                  وطن یعنی چه آباد و چه ویران                                   

                   وطن یعنی همین جا یعنی ایران

                  وطن یعنی رهایی ز آتش و خون                                  

                  خروش کاوه و خشم فریدون

                  وطن یعنی زبان حال سیمرغ                                      

                  حدیث جان زال و بال سیمرغ

                  سپاه جان، به خوزستان کشیدن                                   

                  شهادت را به جان، ارزان خریدن

                  نماز خون به خونین شهر خواندن                                 

                  مهاجم را ز خرمشهر راندن

                  وطن یعنی اذان عشق گفتن                                        

                   وطن یعنی غبار از عشق رفتن

                  وطن یعنی هدف یعنی شهامت                                     

                  وطن یعنی شرف یعنی شهادت

                  وطن یعنی گذشته، حال، فردا                                     

                     تمام سهم یک ملت ز دنیا

                  وطن یعنی چه آباد و چه ویران                                   

                    وطن یعنی همین جا، یعنی ایران

                                                                                 دانلود

 + پی نوشت:

یهویی احساسات ناسیونالیستیم گل کرد!!

  • فریba

در این مدت که با بچه ها در مورد انتخابات صحبت میکردم و پای حرف طرفدارای کاندیداهای مختلف نشستم، به یه نتیجه رسیدم، اونم اینه که طرفدارای آقای "....." سه تا ویژگی مشترک دارند!!

۱. بی ادبند. (تو صحبتهاشون در مورد سایر کاندیداها بویژه کاندیدای مخالف از واژگان رکیک استفاده میکنند، خیلیا فکر میکنند اگه بیان تو حرفهاشون از فحش و بد و بیراه استفاده کنند یعنی خیلی کارشون درسته!!)

۲. بی فکرند. (اگر فقط ۵ دقیقه و فقط ۵ دقیقه به یکی از جمله هایی که میگن فکر کنند، دیگه نمیگن!!)

۳. بی منطقند!!! (بعضی از حرفهاشون رو نمیتونی جواب بدی، چون واقعا اخر حماقت و سادگیه و با توجه به بند ۲ میدونی که هر چی هم بگی اونا نمیتونن بفهمن، چون نمیتونن در موردش فکر کنند و استدلال کنند، اینه که مجبوری سکوووووت کنی! مثال همون جواب احمقان خاموشی است!!!)

 

 

  • فریba

منم سرگشته‌ی حیرانت ای دوست           کنم یک باره جان قربانت ای دوست

خلیل آسا  شـوق وصـل کـویت                دهم سر بر سـر پیمانت ای دوست

دلــی دارم در آتــش خـــانه کــــرده            میـــان شعـــله هـــا کـاشانه کـرده

دلـــی دارم که از شــــوق وصـــالـت           وجـــودم را ز غـــم ویـــــرانه کــرده

مـــن آن آواره‌ی بشــکسـته حــالـم            ز هجـــرانت بـــتـــــا رو  بـــــر زوالـم

منــم آن مـــرغ ســـرگــردان و تنهـا            پریشــان گشته شد یکبـــاره حـالم

سـحـر ســـر بـــر سـرسجاده کردم            دعــــایی بهــــر آن دلـداده کـــــردم

زحسرت ساغر چشمانم ‌ای دوست            لبـــالب یکســـره از بــــاده کــــردم

دلا تــا کـــی اسیـــر یـــاد یـــــــاری            ز هجــــر یــــار تـــا کــی داغـــداری

بگــو تـــاکــی ز شــوق روی لیـــلی            چـــو مجنـــون پـــریشــان روزگـاری

پـــریشـــانم پــریشـــان روزگــــــارم            مــن آن ســرگشته ی هجــر نگارم

کنــــون عمـــریست بـا امید وصـلت            درون سینـــه آســـــایــش نــــدارم

ز هجـــرت روز و شـب فــریـــاد دارم            ز بیدادت دلـــی نـــــاشــــــاد دارم

درون کوهــســـار سیـنـه ی خــــود            هـــزاران کشـــته چـون فـرهاد دارم

چـــــرا ای نــــازنیــنم بـــی وفـــایی           دمـــا دم بــــا دل مـــن در جفــایـی

چــــرا آشـفــته کــــردی روزگــــــارم           عـــزیــزم دارد این دل هـــم خدایی

 

این اهنگ رو خیلی دوست دارم. با اینکه خیلی غمگینه ولی برای من خاطرات قشنگی به همراه داره...

بشنوید، با صدای حسین کشتکار.

 

  • فریba
امروزم خوب بود. نسبت به روزهای گذشته میشه گفت از همه لحاظ مفید بود!

تمام جنبه های علمی فرهنگی اجتماعی سیاسی هنری رو تو امروزم داشتم!!

نزدیک ظهر که جیمیل به رحمت خدا رفت، منم همه ارسالها رو گذاشته بودم برای امروز که هیچکدومش انجام نشد و هنوزم نشده!

ساعت ۲ بچه های پردیس مصاحبه داشتند، برای همین به ما اجازه دادند که بریم! ولی من نمیدونم به چه دلیل تا ساعت ۴ موندم و با بچه ها تو گروه پرسه زدیم. رفتیم طبقه بالا رو که تقریبا تمومه و دارند به کارای جنبیش میرسن رو دیدیم. برای خودمون اتاق انتخاب کردیم و اتاق اساتید رو هم مشخص کردیم!!!! دکوراسیون هم چیدیم. فقط یه بدی که داره اینه که نمازخونه خانومها و اقایون چسبیده به همه و یه پارتیشن بینشونه! نمیشه دیگه رفت پشت سر استادا اونجا حرف زد!!!

اومدم خوابگاه ساعت ۵ بود، ساعت ۶ هم کلاس سه تار داشتم. یه بیست دقیقه ای تمرین کردم درسهای قبل رو و اماده شدم و د بدو سمت فاطمی. طرفدارای قالیباف و روحانی تو میدون جمع شده بودند، خیلی دوست داشتم تو جمعشون باشم.

کلاسم خیلی خوب بود، بدون اینکه به کتاب نگاه کنم تمرینها رو زدم و استاد گرام بسیاااار من رو مورد تشویق قرار داد!! و بنده هم بسی خر ذوق شدم!! چون هفته پیش اصلا بهم درس نداد و تازه دعوامم کرد که چرا تمرین نداری و اینطوری باشی پیش نمیریم و .... تا دیروز تصمیم گرفته بودم ترم بعدش رو ثبت نام نکنم و یه مدت بشینم کار کنم ولی امروز در تصمیمم تجدید نظر کردم و احتمالا پیوسته کلاسم رو ادامه بدم.

از کلاس برگشتنی به یکی از بچه های ستاد (جناب شیرازی) پیام دادم و ادرس گرفتم، اول پل کریمخان!! رفتم، یادش بخیر سال ۸۸، به نوشین اسمس دادم نوشین یاااادش بخیر اون روزهاااا... اونم جواب داد آره یادش بخیر ولی حیف که مردم بیچاره همه سر کارن! به این میگن اوووووج امید یه جووون!

تا ساعت یه رب ۹ ستاد بودم. با بچه ها نشسته بودیم و صحبت میکردیم. بحثها خوب ... بد نبود!  همه ذوق دارند ولی ته دلشون میلرزه که نکنه ....

جناب شیرازی لطف کردند منو تا خوابگاه همراهی کردند، تو راه کلی از خاطرات دوران لیسانس گفتیم و اینکه چه بچه های خوبی بودیم و چه روزهای قشنگی داشتیم و قدر ندونستیم و ....

سر درد گرفتم اینقدر که تو سروصدا بودم و حرف زدم و حرف شنیدم!! هنوزم شام نخوردم. امروز که رفتم ستاد خیلی از جَو ِش خوشم اومد و به خودم گفتم فردا از صبح میام تا شب!!!! تازه سرشب یادم اومد امروز روز آخر انتخاباته و فردا ستاد تعطیله!!!

یه چند تا دستبند هم درست کردیم و دادیم دست بچه ها که برن پخش کنن. یه چندتائیش هم با خودم اوردم. هر کی خواست بگه براش نگه دارم!

  • فریba

دو تا واژه رو خیلی دوست دارم!

یکی "خـــر" یکی هم "نکبت"

خر برای ابراز نهایت علاقه به دوستان و نکبت هم برای اوج تنفر به غیر دوستان!

 

+ پی نوشت:

گاهی به جای واژه ی "خر" از واژه "کوفت" و "مرگ" هم استفاده میشود.

اینا رو گفتم که اگه روزی  از جانب بنده با این واژگان مورد لطف قرار گرفتید، مسرور و شادمان شوید نه غمگین و نالان!!

  • فریba

+تا حالا شده به ارزش ثانیه ثانیه زندگیتون پی ببرین!؟

من امروز پی بردم! چون کمتر از 20 ثانیه دیر کردم و به سرویس نرسیدم!!!!

 

+کسی میتونه بگه جیمیل چه مرگشه!؟ همه کارامون هم با جیمیل انجام میشه بدبختی!!! دکتر میگه برو مشابه این آیدی ها رو تو یاهو بساز وقتی جیمیل قاطی داشت از یاهوش استفده کنیم. بهش میگم دکتر همینطوری نمیرسم این همه ادرس رو چک کنم بعد میخوای دو برابر هم بشه!!

علی الحساب که خودش یه یاهو ساخت گذاشت تو بغلم!

 

+چشام میسوزه خیلی. قرررررمزه! از بیخوابی دیشبه. تا 2 خوابم نبرد... مرغ سحر تمرین کردم، تا این مصرع رو خوب میزنم:

بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ !!!

نخند! خب خودم دارم تمرین میکنم، گفتم نرسیدیم هنوز به این درس!!

  • فریba

دوست داشتم یکی بود الان با هم حرف میزدیم!

 

غروبی زنگ زدم با لیلا صحبت میکردم، کلی که حرف زدیم، بحثمون رفت تو انتخابات و داشتیم در مورد یکی یکی کاندیداها حرف میزدیم، زن دائیم از اونور داد میزنه تلفنا شنود میشه، حرف سیاسی نزنید!! به لیلا گفتم به مامانت بگو داریم به زبون خودمون حرف میزنیم، اونا هر چی هم گوش بدن نمیفهمن چی میگیم!! لیلا گفت میترسم بیشتر مشکوک شن صحبتهامون رو ضبط کنن بفرستن ترجمه کنن ببینن چی بین ما گذشته! گفتم آره تازه ممکنه بگن ما جاسوسای اسرائیلیم و داریم رد گم میکنیم، کلی سر این چرت و پرتها خندیدیم.

ولی گذشته از شوخی، یکی از بستگان که تو دوره جنگ بود، میگفت ما بچه های همشهری که تو یه گردان بودیم، بی سیم ها رو میدادن دست ماها، چون عراقیها نمیتونستن بفهمن ما چی میگیم بهم!!!! با حاله ها!! :))

  • فریba

یکی از دوستان سعی کرد اسمسی از من بکشه که به کی میخوام رای بدم،

میدونستم که خطمون با هم یکیه ولی برای اینکه اذیتش کنم جبهه مخالف گرفتم! کل انداختیم فعلا با هم، کم کم داره به حالت انفجار میرسه!! :)))))

  • فریba

چند روز پیش داشتم به این فکر میکردم که:

بعضی از ادمها چرا اینقدر بد کینه و به اصطلاح بد ذات هستند!؟ چطور میتونن از ته دلشون برای کسی ارزوی بدبختی و شکست و غم و ناراحتی کنند! اصلا نمیتونم بفهمم که چجور میشه که دل ادم با ناراحتی کسی دیگه به قولی خنک بشه! از شنیدن خبر ورشکست شدن کسی، عزلش، بیکار شدنش، بی پول شدنش، از هم پاشیدن زندگیش و ... چرا یکی باید خوشحال باشه و نفس راحت بکشه!

نمیدونم ریشه در کجای یه آدم میتونه داشته باشه، اصلش، وجودش، شخصیتش، تاثیر چیزهایی که تو زندگیش به مرور رخ میده، چی میتونه باشه!؟

یه دوستی دارم، شاید شما بشناسیدش، زندگی سراسر مشکلی داره، امکان نداره قدمی برداره که زیر پاش نلغزه! تو همه چی بد شانسه و به مشکل برمیخوره، حتی تو چیزهای که میخره هم شانس نداره!! قبلنا که خیلی در جریان جزئیاتش نبودم همیشه میگفتم بیچاره چقده بدشانسه، هیچ جای زندگیش این بچه خوشی ندیده، همش غم و ناراحتی و بدبیاری و ...

تا اینکه تو این مدت یه چیزایی ناخوبی ازش دیدم، به وفووووور! نفرین و بد و بیراه و سر نماز دعای بد کردن و ...

با مدیرش مشکل داشت، دعا میکرد برکنار بشه، همکارش زیرآبشو زده بود دعا میکرد بدترش به سرش بیاد، چون مدیر کل شرکتشون بهش محل نمیداد و مشکلش رو حل نمیکرد مداااااام آرزو میکرد عزل بشه! و یه مدت که خبر برکناری مدیر بیچاره پیچیده بود، سر از پا نمیشناخت و خدا خدا میکرد زودتر خبر تاییدش رو بشنوه!! از ته دل خوشحال بود که اون کسی که دوستش داشت و بهش نرسیده بود حالا از همسرش جدا شده!! و .....

تا حدودی پی به بدبیاری های زندگی خودش بردم!

من شخصا به این جمله ایمان دارم که هر چی برای هر کی آرزو کنی به خودت برمیگرده! تاثیر این جمله رو عمیقا دیدم!

این وصیت امام علی (ع) به امام حسن (ع) که تو کتاب قران فکر کنم دبیرستان؟ خوندیم رو همیشه تو ذهنم دارم:

 هر آنچه برای خود میپسندی، برای دیگران هم بپسند!

  • فریba
بانك اهداكنندگان غير خويشاوند